به شرط اینکه خانواده آمادگی و بلوغ فکری لازم را برای شنیدن رازهای نوجوانش داشته باشد؛ نوجوانان و جوانان هم در صورت مواجه شدن با مشکلات هوشمندانه عمل می کنند.
"زهره رحیمی" عنوان کرد: تمایل به ارتباط با جنس مخالف یک نیاز طبیعی است؛ باید نیاز به این گونه ارتباطات با خانوادهها در میان گذاشته شود.
وی اظهار کرد: تمایل به ایجاد روابط دوستی یک نوع هنجار است اما بدون مدیریت صحیح، می تواند به صورت یک نوع ناهنجاری بروز کند.
رحیمی یادآور شد: نیاز به جنس مخالف در بیشتر افراد یک پدیده ذاتی تلقی میشود اما باید نوجوانان و جوانان در ایجاد این ارتباطات دقت کافی داشته باشند.
این روانشناس بیان کرد: وجود صمیمیت در بین خانوادهها بسیار مهم است و در صورتی که اعضای خانواده با یکدیگر صمیمی باشند روابط دوستی اعضا، کنترل و مدیریت میشود و مشکلات بعدی اینگونه روابط به حداقل خود می رسد در حالی که بسیاری از جوانان ارتباطات دوستی خود را از خانواده پنهان میکنند. این امر میتواند به واکنشهای خانواده یا ویژگیهای خود این جوانان مربوط باشد.
وی اظهار کرد: در حال حاضر دختران و پسران نوجوان به دلیل آماده نبودن بستر خانواده، هنگام دوستی با جنس مخالف وقایع را از خانواده خود پنهان می کنند و در زمان برخورد با مشکلات پیش آمده از دوستان هم سن خود به عنوان مشاور استفاده می کنند که این امر می تواند موجب بروز مشکل شود چرا که دوستان هم سن و سال نوجوان، معمولا نمیتوانند مشاور خوبی باشند.
ایشان عنوان کرد: شناخت افراد از یکدیگر در زندگی مشترک یکی از امور مهمی است که در زندگیهای سنتی هیچ گونه جایگاهی ندارد چرا که دوران نامزدی که دوران شناخت طرف مقابل است بسیار کوتاه مدت بوده و دوران عقد نیز به دلیل مراسم و پیچیدگیهای آداب و رسومش فرایند شناخت افراد از یکدیگر را مختل میکند در حالی که بسیاری از زن و شوهرها در زندگی مشترک به دلیل عدم شناخت از اخلاق و رفتار یکدیگر دچار مشکل بزرگی میشوند.
وی افزود: بهترین دوران شناخت جنس مخالف از یکدیگر بین سنین نوجوانی تا 25 سالگی است.
وی ادامه داد: در جامعه ما پسران در ارتباطات دوستی بیشتر به دنبال رفع نیازهای جنسی بوده در حالی که دختران به دنبال ارضای احساسات و عواطف خود هستند که این تفاوت گاهی طرفین را وادار به بروز رفتارهایی می کند که هیچ تمایل درونی به آن ندارند و در نتیجه قادر نخواهند بود با تبعاتش مواجه شوند.
وی بیان کرد: دختران به دلیل نیاز عاطفی به پسران ممکن است تن به درخواستهایی از قبیل از دست دادن بکارت خود از سوی پسران بدهند که پس از گذشت زمان، زندگی آنها را بسیار تحت تاثیر قرار دهد.
ایشان ادامه داد: در بسیاری از این موارد پس از به هم خوردن رابطه، دختران به شدت دچار عوارض روانی افسردگی، کاهش عزت نفس، بی اعتمادی به روابط و افت تحصیلی می شوند و گاهی اقدام به کارهایی بسیار جبران ناپذیر مانند خودکشی میکنند. برخی با تن دادن به ازدواجهای اجباری حاصل این روابط، یک عمر را در تردید و بی میلی سپری خواهند کرد.
این روانشناس تاکید کرد: والدین باید میزان توانایی ابراز احساسات و اندیشههای درونی را در بستر خانواده بسنجند، همچنین این بستر را برای برون ریزیهای هرچه بیشتر اعضاء فراهم کنند و توانایی خود را فارغ از نگاههای احساسی یا سنتی یا اقتدارگرایانه بالا ببرند و به فرزندانشان اجازه بیان نیازهای طبیعیشان را بدهند.
رحیمی عنوان کرد: خانوادهها میتوانند یک روز مشخص را به عنوان روز درد و دل برای ابراز احساسات، خواستهها و عواطف یکدیگر تعیین کنند و در این روز تمام اعضای خانواده ناگفتههای یک هفته خود را نزد یکدیگر اعتراف کنند.
وی تاکید کرد: در صورتی که نوجوانان و جوانان، نیاز خود را به خانوادهها مطرح کنند بسیاری از مشکلات، بهتر مدیریت خواهد شد به شرط اینکه خانواده آمادگی و بلوغ فکری لازم را برای شنیدن رازهای نوجوانش داشته باشد؛ این مهم موجب میشود نوجوانان و جوانان در صورت مواجه شدن با این مشکلات هوشمندانه عمل کنند.
رحیمی یادآورشد: برای اصلاح این امور نیاز به یک فرهنگ سازی است؛ این نوع فرهنگ سازی زمان بر بوده و باید تمامی افراد در راستای تغییر نگرشها قدم بردارند.
وی بیان کرد: نیاز به خوردن و خوابیدن یک نیاز طبیعی است و بیان این گونه نیازها در جامعه ما هیچ گونه مشکلی ندارد اما باید از خود بپرسیم چرا نیاز طبیعی جنسی اینطور نیست و گفتگوی شفاف در این زمینه تقبیح شده است در حالی که این مطرح نکردنها موجب ایجاد مشکلاتی در جامعه میشود که اثرات منفی و مخرب تری را به همراه خواهد داشت.
رحیمی گفت: نادیده گرفتن امیال احساسی و جنسی میتواند در جامعه، افرادی با روحیه پنهان و فریب کار به بار آورد؛ برخی افراد به جای مواجهه با واقعیات زندگی بشری در پی پوشاندن آن هستند و به جای حل مسئله به پاک کردن صورت مسئله میپردازند.
این روانشناس عنوان کرد: باید تمامی افراد جامعه آگاه باشند چرا که راه حل رفع نیازها نسبت به گذشته متفاوت شده است و نگاه به بشر به عنوان موجودی دارای کرامت مشی ما را در تمامی جهان دستخوش تغییر قرار داده است و برخی از پاسخ های قدیمی و متعصبانه دیگر جوابگوی نیاز امروزی نیستند.
وی گفت: تمامی افراد جامعه باید خود را برای نگرشهای صحیح و به جا آماده کنند و فضایی مشارکتی و صمیمانه را برای یکدیگر فراهم کنند.
منبع : shafaf.ir
بازنشر از پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده
روابط زناشویی - روان شناسان می گویند ممکن است دلزدگی و خستگی از روابط با همسر ریشه در روابط مخدوش در دوران کودکی دارد. شاید یکی از همسران توجه لازم و کافی را از والدین خود در دوران کودکی دریافت نکرده است
گاهی اوقات حرف زدن همسران با یکدیگر دشوار می شود و همسران از هم دلزده می شوند. در چنین شرایطی زوج ها از یکدیگر خسته می شوند و هر تلاشی برای نزدیک کردن آن ها به یکدیگر به بن بست می رسد. خستگی همسران از یکدیگر ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد.
دلمردگی و خسته شدن از همسر معمولا وقتی رخ می دهد که آن شور و هیجان اولیه زندگی مشترک از بین می رود و همسران که تصور می کردند یکدیگر را می شناسند، با ادبیات متفاوتی با یکدیگر روبه رو می شوند. در این وضعیت نوعی «صمیمیت بی روح » در روابط بین زوج ها برقرار است که ممکن است هر یک، طرف مقابل را مسئول به وجود آمدن آن بداند.
به گمان همسران، عشق کامل کننده زندگی آن ها خواهد بود اما عشق به تنهایی نمی تواند دایره صمیمیت را شکل دهد. زمانی صمیمیت در اوج بود اما حالا شور و احساسات فروکش کرده است و خود واقعی طرفین برای هم آشکار شده است.
روان شناسان می گویند ممکن است دلزدگی و خستگی از روابط با همسر ریشه در روابط مخدوش در دوران کودکی دارد. شاید یکی از همسران توجه لازم و کافی را از والدین خود در دوران کودکی دریافت نکرده است و احساس می کند نمی تواند در مقابل همسر آنچنان که باید جلوه گری کند یا به خود بابت روابطی که با همسرش برقرار کرده است، ببالد و افتخار کند.
او به طور طبیعی نارضایتی از روابط با والدین را به رابطه با دیگران و به ویژه همسرش تعمیم می دهد. تجربه « صمیمیت بی روح » با والدین باعث ایجاد فاصله بین وی و همسرش می شود و به این ترتیب مسکوت گذاشتن معضلی که به آن اشاره شد، هر روز به ایجاد فاصله بیشتر بین همسران و وخیم شدن اوضاع منجر می شود.
از نظر روانی فاصله گرفتن از همسر می تواند به دلزدگی تعبیر شود فرد از خود می پرسد: چرا باید با کسی زندگی کنم که نمی تواند تمام نیازهای مرا برآورده کند.
البته ریشه دلزدگی فقط در دوران کودکی نیست و گاه دلایل دیگری مثل « جنگ قدرت » هم دارد. زندگی زوجی را تصور کنید که دایم و بابت همه چیز از کوچک و بزرگ گرفته با هم بحث می کنند. درباره پول، وقت خواب، تربیت بچه ها و حتی نوع پوشش. رابطه ای که بر محور چنین مشاجراتی بچرخد و نتوان پایانی بر آن یافت، قطعاً مخدوش است. فراموش نکنید که رابطه مانند انتشار موج است و وقتی جریان مثبت در آن به راه بیفتد، موج مثبت دیگری به دنبال خواهد داشت.
از سوی دیگر، نگرش منفی هم به صمیمیت یک رابطه خاتمه می دهد فرد با خود می گوید: « اگر کسی کاری برای من نمی کند، چرا من باید کاری انجام دهم ». البته دلزدگی خود یک دفاع است. وقتی فرد نمی خواهد احساساتی مانند خشم و ناامیدی را بروز دهد، احساس دلزدگی پیدا می کند. وقتی مدت های مدید همسران درباره آنچه آزارشان می دهد، صحبت نکنند، دچار دلزدگی می شوند و هر دو در تنهایی به دنبال جایی هستند که کمی آرامش و رضایت بیشتری را تجربه کنند. بنابراین کارشناسان تاکید می کنند دلزدگی را نه فقط یک احساس بلکه یک علامت منفی در زندگی مشترک محسوب کنید
افسردگی با تمام شکل های متفاوت آن شور زندگی و نشاط را از فرد می گیرد. فرد می تواند همه چیزهایی را که در زندگی به او امید و انگیزه می دهد کسالت بار و منفی ببیند. در این صورت ضروری است فرد قبل از سرزنش همسر خود، سعی کند با افسردگی مبارزه کند.
فرد ممکن است امروز از رابطه اش لذت نبرد البته این امر به علت دلزدگی نیست. در واقع افسردگی باعث شده است از چیزهایی که قبلاً لذت می برده، حالا لذت نبرد.
به عنوان مثال حدود ۱۳ درصد از زنان دچار افسردگی پس از زایمان می شوند که علت اصلی آن تغییرات هورمونی است و باعث فاصله افتادن بین همسران می شود. گاهی افسردگی همزمان با بحران میانسالی باعث می شود فرد بیشتر از گذشته احساس یأس و افسردگی کند. در دوره میانسالی فرد ناگهان درمی یابد که دیگر جوان نیست.
منبع : azadnegar.com
بازنشر از پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده