ازدواج و مخالفت خانواده
اگر دلیلتان برای ازدواج با کسی که در خانواده شما منفور است یا به هر
دلیلی مورد مخالفت است،فقط احساسی است که نسبت به او دارید، این دلیل کافی
و مناسب نیست. اگر این احساس از بین برود چیزی جز پشیمانی باقی نمی ماند.
این نوع احساسها نیز طبیعتا به همان شکل روزهای اول باقی نخواهند ماند و با
شناخت بیشتر و روزمرگی و کشمکشها، کمرنگ خواهند شد. آنگاه شما هم به
همانجایی می رسید که اعضای خانواده تان قبل از شما رسیده بودند.
اما اگر دلایل خوبی دارید که ایمان دارید مصلحت شما در این ازدواج است و
مخالفتهای والدینتان منطقی نیست، سعی کنید با حوصله و منطق آنها را راضی
کنید. هر چند این کار زمان ببرد. آدم قوی همیشه برای حل مشکلاتش تلاش می
کند گفتگو می کند زود مایوس و تسلیم نمی شود.
معمولا اولین روزهایی که این موضوع مطرح شده و والدینتان به شدت موضع گیری
کرده و هیجان زده اند، وقت خوبی برای صحبت کردن و قانع کردن نیست. اگر
هیجان و مخالفت والدینتان شدید است باید به آنها زمان بدهید.
یکی از افراد مقبول خانواده یا اقوام را انتخاب کنید و با او دوستانه و
خصوصی صحبت کنید. سعی کنید احساس و دلایلتان را کاملا به او بفهمانید و او
را با خودتان همراه کنید و از او بخواهید به شما کمک کند. کمک های غیر
مستقیم یک شخص سوم خیلی سودمند است. او می تواند بدون حمایت مستقیم، با
مقدمه چینی و تعریف از نامزد شما به رفع ابهامات علیه وی کمک کند. بدون کمک
این شخص سوم کار برای شما مشکل خواهد بود.
برای راضی کردن والدینتان سعی کنید ملاحظه حساسیت های آنها را بکنید. مثلا
اگر روی مسائل سنتی حساسند این موضوع را برای نامزدتان خوب توضیح دهید تا
با یک رفتار یا پوشش غیر منتظره آنها را بیشتر هیجان زده نکند. حداقل کاری
که در اولین قدم باید انجام دهید این است که ظاهر و رفتارتان را مطابق میل
والدینتان هماهنگ کنید. از فرصت های مختلف برای جلب توجه و رضایت بزرگترها
استفاده کنید. عاقل باشید و برای رسیدن به یک مصلحت بزرگتر حوصله کنید و
بهای آن را بپردازید. اگر به خاطر لجبازی و غرورتان برای جلب رضایت
بزرگترها تلاش نکنید خودتان را به زحمت ها و رنجهای بیهوده ای گرفتار می
کنید که حاصل آن جز عقده های روانی چیزی نیست.
اما در بعضی شرایط خاص من جمله در صورتی که طرفین از سن ازدواجشان گذشته و
زیاد منتظر رضایت دیگران مانده اند، دیگر رضایت بزرگترها آنقدرها اهمیت
نخواهد داشت.
امید و نرگس نزدیک به هشت سال است که می خواهند با هم ازدواج کنند اما
والدینشان رضایت نمی دهند. این دو سالهاست که صبر کردند تا والدین خود را
راضی کنند اما آنها به همین وضعیت راضی شده و عادت کردند. کسی دیگر به فکر
وضعیت ناراحت کننده این دو جوان نیست بعد از هشت سال انتظار فقط به این
نتیجه رسیدند که بی جهت اینهمه سال از زندگیشان را فدای لجبازی بزرگتر ها
کرده اند. یک پسر سی و هفت و یک دختر سی و چهار ساله دیگر برای ازدواجشان
مانند جوانهای کم سن و سال نیازمند حمایت والدین نیستند اگر چه ازدواج علی
رغم میل بزرگترها تلخ و دارای مشکلات زیادی است اما در چنین شرایطی چاره ای
از ازدواج بدون رضاین بزرگتر ها نیست. در چنین شرایطی بهتر است با رعایت
همه ی مسائل اخلاقی و آداب و رسوم پسندیده ،این دو جوان با هم وصلت کنند
بدون آنکه نگران رضایت یا عدم رضایت والدین خود باشند